نبرد ادامه دارد
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

   درحاشیهء: نبردی درپیش است

 

                                                                   

 چهار پنج روز از آغاز پروسه ثبت نام کاندیدان برای ریاست جمهوری افغانستان می گذشت ، تنی چند ثبت نام کرده بودند وهنوز کاندید حزب مان به کمیسیون مستقل انتخابات جهت راجسترساختن نام شان مراجعه نکرده بودند. هرچند درگزارش دفتر مرکزی حزب آمده بود که تمام کارهای مربوط برای ثبت نام رفیق منگل تکمیل شده است با این هم خش خشی درقلبم حس می کردم و بهانه جویی های این ذهن بهانه جوی من شدت می یافت. اخر درسرزمینی که برای به دست آوردن یک مشت پول به آسانی آب خوردن سرمی بُرند و فساد وتبهکاری ودسیسه ومعامله و تقلب دمار از روزگار مردم آن درآورده است چگونه می توان باور کرد که کمیسیون خودساختهء انتخابات بنابردستور کارگزار معامله گر خویش، ده ها " اما " و " اگر" را درپیش روی یگانه کاندید قابل پذیرش نیروهای چپ، دموکراتیک ملی و واقعاً مردمی پیش نکند و مانع ثبت نام این فرزانه مرد در نبرد انتخاباتی نگردد. این دغدغه درذهنم دم به دم شدت می یافت که هاتف صاحبدلی  ازکنارم گذشت ودرگوش جانم چنین گفت ::

 

 " مگر سخنان زنده یاد ببرک کارمل مادامی که درمورد ضرورت  یک سازمان با انضباط ویک پارچه سیاسی حرف می زد، فراموشت شده است که چگونه این سخنان جاودانه رهبرکارگران جهان ولادیمیر ایلیچ لنین را باز گو می نمود :          ( اگربرای من یک سازمان با انضباط ویکپارچه بدهید، به وسیلهء آن جهان را دگرگون خواهم ساخت .)"  

 

 با شنیدن این سخنان گهربارآن هاتف سخن فهم،  دیگر هرگونه دغدغه یی که داشتم رفع گردید. باردیگر اعتماد به نفس وباورخدشه دارشده ام را باز یافتم وبه آرامشی که نیاز داشتم رسیدم؛ زیرا خوشبختانه سازمان سیاسی یکپارچه ونیرومند "ما"یعنی نهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان  که یگانه وارث برحق حزب دیموکراتیک خلق افغانستان می باشد با تمام امکانات وریزرف هایش درکنار رفیق منگل قرار داشت و با تمام نیرو برای پیروزی این فرهیخته مرد، می رزمید وخواهد رزمید.

***

  حالا که خوشبختانه این مرحله را که بخشی از نبردی است که درپیش داریم با پیروزی درخشانی پشت سر گذاشته ایم ، می خواهم بگویم که حالا نبرد ما وارد مرحله حساس ودشوارتر شده است ووظایف ومسؤولیت  هر عضو حزب و هر فرد ترقی پسند این کشور به همین تناسب برجسته تر وحساس تر. بنابراین درحالی که این پیروزی را برای رفیق منگل گرامی و معاونین شایسته و ارجمند ایشان و تمام رفقا ودوستان نهضت فراگیر ووطنپرستان و ترقی پسندان از ژرفای قلب تبریک وتهنیت می گویم ودر حالی که تمام رفقا ودوستان دیروز وامروز را که خواهان وصلت دوبارهء " ما " هستند دراین نبرد نوشتهء داستان گونهء " فتوا" ازهمین قلم  شده بود * : من به اندازهء یک ابردلم می گیرد.../

 

 حالا من به این مطلب کاری ندارم که منظورشاعری که صدای نفس های باغچه را می شنید از سرودن این شعر چه بوده است؟ آیا دل او ازعملکرد دکانداران وتیکه داران دین یعنی آخوند های ایرانی به اندازهء یک ابرگرفته ودلگیربوده  است یا منظور دیگری داشته است ، ولی می خواستم با الهام دوباره از همین برشپاره قشنگ یاد آور شوم که  دل من وبسیاری ازهمنبردان دیروز وامروز" ما " نیز مانند دل سهراب فشرده خواهد شد، هنگامی که ببینیم  رفقای راه وهمراه روزهای دشوارمان به عوض این که دراین نبرد مشترک ومقدس اشتراک کنند و رای خود را به صندوق انتخاباتی یگانه کاندید مستحق نیروهای چپ بیندازند، مجبور ساخته شوند تا به خاطر مطامع سیاسی یک شخص ، صدای وجدان خویش را نادیده گرفته و به کسانی رای دهند که از لحاظ اندیشه ها وباورها کاملاً درتقابل و رویارویی با ایشان قرار داشته وخواهند داشت.

 

بیشتر ازاین چه بگویم؟ آیا بهتر نیست تا این مختصررا درهمین جا ببندم و درحالی که برای پیروزی درنبرد نهایی دعا کنم ، این امیدواری را نیز داشته باشم که سرانجام رفقای صاحب اصول واندیشه مان به خود خواهند آمد وبدون دستور این وآن به ندای وجدان وضمیر خویش پاسخ گفته تصمیم درست ومنطقی درقبال سرنوشت مردم سیه روزگار مان اتخاذ خواهند کرد.

                                                                                                                            

*من به اندازهء یک ابردلم می گیرد

وقتی از پنجره می بینم، حوری

دختر بالغ همسایه ..

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقه می خواند

 

نبردی درپیش است


May 17th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات